اولین طرفداران پارسا پیروزفر

پارسا پیروزفر بازیگر سینما و تلویزیون، کارگردان ، مدرس تئاتر، مترجم ، نمایشنامه‌نویس، و نقاش ایرانی است

اولین طرفداران پارسا پیروزفر

پارسا پیروزفر بازیگر سینما و تلویزیون، کارگردان ، مدرس تئاتر، مترجم ، نمایشنامه‌نویس، و نقاش ایرانی است

اولین طرفداران پارسا پیروزفر

وب سایت : www.parsapirouzfar.com
صفحه اینستاگرام : parsapirou@
صفحه توییتر: www.twitter.com/parsapirouzfar
صفحه فیس بوک : www.facebook.com/parsapirouzfarart
صفحه IMDB:
https://www.imdb.com/name/nm0685277
پیج اینستاگرام وبلاگ : parsapirofan@

آخرین نظرات

روایت یک فیلمساز از تاریخ معاصر

پارسا پیروزفر در در چشم باد

فصلی از فیلمنامه

۳۳۷ - خانه قدیمی - روز

بادی ملایم ابرها را پراکنده می کند. خورشید از پس ابرهای در حال گذر سرک می کشد. سروصدای کارگرها که در حال انتقال اسباب خانه اند به گوش می رسد. لیلی روی بام خانه قدیمی کنار خرپشته ایستاده، به آسمان نگاه می کند. لیلی لبه بام رفته به حیاط نگاه می کند. کارگران در حال آوردن اثاث خانه اند. اصغر در میان آنهاست و امر و نهی می کند.

اصغر: مواظب باش نشکنی! حواست کجاست پسر ا... از اینور بابا!

مرد بازجو با دژگیر دست می دهد و بعد رو به بیژن می کند.

مرد: این هم خونه پدری تون. گفتم که کسی مصادره ا ش نکرده!

بیژن: (دست می دهد) متشکرم.

مرد: امر دیگه ای ندارید؟

بیژن: بالاخره نمی خواید اسمتونو به من بگید؟

مرد: حسین طاهرزاده.

بیژن: قبلا که محمدی بود.

مرد: مستعار بود.

بیژن: این یکی چی؟ واقعیه؟

مرد: (با سر تایید می کند) به امان خدا!

حسین می رود. بیژن به لیلی که از پشت بام به او چشم دوخته نگاه می کند. لب های لیلی می لرزد، بی صدا و در خود فرورفته. اشکش جاری است. بیژن پریشان می شود.

بیژن: به چی فکر می کنی؟

لیلی: به شب اولی که به این خانه آمدم... به روزی که از روی بام فرار کردیم. به خاطر داری؟

بیژن: (با حرکت سر تایید می کند) اوهوم!... اگر آدم می تونست جلوی هجوم خاطره هارو بگیره، حیوان خوشبختی بود.

لیلی: (می خندد) حیوان خوشبخت؟

بیژن: اوهوم... نمی دونم تو سلول های این مغز پیچ در پیچ چیه که یک شیء بی ارزش، یک مکان، یک صدای آشنا، حتی ترک یه دیوار قدیمی، گذشته رو جلوی چشمش زنده می کنه... خود من به لطف این خاطرات زنده موندم. کاش عباس اینجا بود. دلم می خواد بدونم هم اکنون کجاست... چکار می کنه. دلم می خواد بدونم پشت اون پیشونی براق و بلندش چه افکار خاصی می گذره.

لیلی به لب بام رسیده. در پس زمینه کارگران در حال حمل اسباب خانه دیده می شوند و دژگیر و فاطمه که امر و نهی می کنند. بیژن کنار او روی لبه بام می نشیند.

نویسنده و کارگردان: مسعود جعفری جوزانی، مدیر فیلمبرداری: امیر کریمی، طراح هنری: مجید میرفخرایی، طراح گریم: سعید ملکان، مدیر صدابرداری: حسین غفاری، مدیر تولید: محمدحسن نجم، مدیر برنامه ریزی: حسن نجاریان، جلوه های ویژه میدانی: محسن روزبهانی، بازیگران: پارسا پیروزفر، سعید راد، سعید نیکپور، لاله اسکندری، اکبر عبدی، کامبیر دیرباز، محمدرضا هدایتی، جهانگیر الماسی، سحر جعفری جوزانی، رضا شفیعی جم، شهرام قائدی، فخرالدین صدیق شریف، ستاره صفرآو و...

«آقا ببخشید خونه سمندون کجاست؟» این جمله ای است که تارسیدن به محل فیلمبرداری چند بار از اهالی و کسبه پامنار می پرسیم. بعد از ظهر یک روز پائیزی است و بوی آش رشته و شله زرد در کوچه های باریک و تو در توی این محله قدیمی به مشام می رسد.

جلوی یک خانه قدیمی با دیوارهای بلند می ایستیم. روی سنگی که بر پیشانی ساختمان است نوشته شده «خانه میرزا بزرگ نوری - قدمت قاجاریه». محمدرضا لطفی روابط عمومی طرح در می زند، وارد که می شویم بوی آجرهای نم گرفته است و صدای خش خش برگ های درختان زرد.

با اولین کسی که می بینیم سلام و علیکی می کنیم. خبری از دوربین و تراولینگ و کلاکت نیست.

سعید دلیری جانشین مدیر تولید تحویلمان می گیرد، زبان که باز می کند، تازه متوجه می شویم در حیاط دیگر این خانه قدیمی، فیلمبرداری جریان دارد.

اینجا لوکیشن (محل فیلمبرداری) سریال «درچشم باد» است، اهالی قدیمی پامنار این حیاط اعیانی را به نام خانه میرزا بزرگ نوری می شناسند و آدم های جوان تر و امروزی تر به عنوان «خانه سمندون» در خاطر سپرده اند. دلیلش روشن است؛ شاخص ترین کاری که در این مکان فیلمبرداری شده مجموعه «سمندون» ساخته ناصر هاشمی است که چند سال پیش از برنامه کودک پخش می شد. خانه چند حیاط دارد که فضاهای اندرونی و بیرونی و غیره را از هم جدا می کند.

روی دیوار برنامه امروز را نصب کرده اند: «قسمت، ۲۹ سکانس، ۳۳۷ خانه قدیمی. خلاصه سکانس: اسباب کشی خانواده دژگیر به خانه قدیمی و صحبت های لیلی و بیژن در مورد عباس، بازیگران امروز: پارسا (بیژن)، ستاره صفر آو (لیلی)، یزدان جیریابی (اصغر)، هدایتی (دژگیر)، سام درخشانی (مامور) و گلاره عباسی (فاطمه)، جلسه سی ام. فاز ۳»

دلیری می گوید: امروز سومین روزه که اینجاییم، تا پنجشنبه هم هستیم، بعد می رویم...» نگاهی به ساختمان می اندازم و می پرسم: اینجا چند تا حیاط دارد؟ یکی از عوامل پاسخ می دهد؛ چهار حیاط.

به حیاط پشتی که وارد می شویم، نورها در حیاط چیده شده اند. کارگرها که معلوم نیست هنرورند یا کارگر صحنه، در گوشه ای مشغول ورانداز کردن گروه فیلمبرداری هستند. بوی رنگ مسیر نگاهمان را به حوض خالی می اندازد که یکی از اعضای گروه طراحی صحنه و لباس مشغول آبی کردن آن هست. هوا آفتابی است اما حیاط در سایه قراردارد، دلیلش کشیدن پرده بزرگی روی حیاط است تا رفت و آمد ابرها، کار فیلمبرداری را متوقف نکنند.

داخل یکی از اتاق ها گروه فیلمبرداری با دوربین ۳۵ میلی متری مشغول ضبط اند. مسعود جعفری جوزانی هم در گوشه ای نشسته و کار را کنترل می کند. «آقا، ساکت، می گیریم صدا. دوربین، حرکت.» و فیلمبرداری این صحنه آغاز می شود. در گوشه ای می ایستم و همانطور که بازی پارساپیروز فر، ستاره صفر آو، محمدرضا هدایتی و گلاره عباسی را نگاه می کنم، پس تا صادر شدن اذن دخول ماجراهای درچشم باد را مرور می کنم. «در چشم باد» یکی از چهار پنج پروژه عظیم تلویزیون است که از چند سال پیش کلید خورده است. این کار از فیلمنامه مسعود جعفری جوزانی بهره می برد و جوزانی آن را به عنوان تنها تجربه تلویزیونی اش کارگردانی می کند. این کار وقایع سیاسی، اجتماعی ۳ دوره از تاریخ ایران را روایت می کند، بخش اول داستان که گروه تولیدی به آن فاز یک می گویند در سال های، ۱۳۰۰ بخش دوم در سال ۱۳۲۰ و بخش سوم در سال ۱۳۶۰ می گذرد.

دوره اول به پایان حکومت قاجار و پهلوی نظر دارد و دوره دوم به قیام میرزاکوچک خان و دوره سوم به زمان فتح خرمشهر می پردازد. در این دوره ها، رویدادها و لحظات تلخ و شیرین زندگی خانواده ای از دوره قیام میرزا کوچک خان جنگلی تا فتح خرمشهر به تصویر کشیده می شود. قصه از زمانی آغاز می شود که میرزا کوچک خان جنگلی در گیلان اعلام جمهوری کرده و با این اقدام دوران پر حادثه تاریخ معاصر ایران آغاز می شود.

کارگردان کات داده است و بازیگران برای نمای بعدی آماده می شوند. چهره پرداز به چشم های صفر آو قطر اشک می ریزد تا گریه اش طبیعی به نظر برسد. پیروز فرهم با گریم دوران پیری در جای خودش ایستاده است.

احمد رمضانزاده دستیار اول و برنامه ریز گروه که در کارهای سینمایی جوزانی همچون در مسیر تندباد، بلوغ و یک مرد یک خرس با او همکاری کرده.

به گفته او فیلمبرداری فاز اول ۲۷ مهرماه ۸۲ آغاز شده، آن زمان رضا انصاریان تهیه کننده کار بوده است، کار ضبط تا اواخر اسفند همان سال ادامه داشته تا آنکه تهیه کننده کنارگیری می کند و با آمدن حبیب الله کاسه ساز به عنوان تهیه کننده جدید از ۱۳ بهمن ماه ۸۳ کار فیلمبرداری از سرگرفته می شود.

فیلمبرداری فاز ۲ تا اوایل مردادماه ۸۴ ادامه پیدا می کند و تا اواخر تیرماه امسال ادامه پیدا کرده است. در همین مدت کاسه ساز هم به علت بیماری گروه را ترک کرده و عباس اکبری کار تهیه را دنبال می کند. فاز سوم کار هم از شهریور ادامه پیدا کرده و قرار است تا نوروز ۸۶ به پایان برسد.

رمضانزاده که خونگرمی مشخصه اصلی اش برای هر تازه واردی است و در حالی که ۸۰ درصد کار ضبط شده، صحنه را به دقت برایم شرح می دهد: الآن سال ۵۹ است، خانه پدری دکتر بیژن پارسا که در سال های انقلاب اسلامی مصادره شده، پس از پیگیری به او بازگردانده شده و امروز روز اسباب کشی او و خانواده اش است. در حین اسباب کشی تلفن زنگ می زند و او متوجه می شود پس از سال ها دوری نمی تواند فرزندش را ببیند چون او به جبهه رفته است.

می پرسم اولین صحنه (سکانس) سریال چگونه آغاز می شود؛ همین که می خواهد توضیح بدهد جوزانی از کنارمان می گذرد و می گوید: «داستان ما را لو ندهید!» از او می خواهم خودش این سکانس را شرح بدهد. پاسخ این است: «دکتر بیژن پارسا که استاد دانشگاه و جراح متخصص مغز است و در آمریکا زندگی می کند، نامه ای دریافت می کند که در آن نوشته شده، همسرش زنده است و بر خلاف تصور او اعدام نشده، او پسری هم دارد که حالادر سن جوانی است...»

رمضانزاده گفت وگو را پی می گیرد؛ داستان از این جا آغاز می شود و ما به صورت یک فلاش بک طولانی کودکی، جوانی و زمان حال را می بینیم.

از عظیم بودن کار و بازیگران می پرسم، او با حوصله همه چیز را می گوید و دقت می کند که از نوشتن مطالب عقب نیفتم؛ «به طور کلی ۲۰۰ بازیگر در سریال به ایفای نقش می پردازند که بیست سی بازیگر نقش های اصلی و از مشهور ترین چهره های سینما و تلویزیون هستند. حدود ۵۰۰ هنرور (سیاهی لشگر) هم داریم که قرار است در صحنه های دوران دفاع مقدس به ۵۰۰۰ نفر برسند. ما ۳۱۲ لوکیشن (محل فیلمبرداری) در ایران و چند لوکیشن در آمریکا داریم. صحنه های داخلی را هم تا امروز در شهرهای رامسر، فیروزکوه، ماسوله، انزلی، جواهر ده، زیباکنار، خجیر و تهران فیلمبرداری کرده ایم و صحنه های آینده قرار است در شهرک سینمایی دفاع مقدس، خرمشهر و اهواز ضبط شوند.»

نگاه دوباره ای به صحنه فیلمبرداری می اندازم.

بازیگران در حال تمرین گفت وگو (دیالوگ ها) هستند. «الو... عباس عزیزم، پسرم [صدای عباس] آخه چرا بر نمی گردی؟ مگر نمی دانی بی تو آرامش ندارم، [صدای عباس] چرا، چرا برگشته است. او هم آرزوی دیدار روی تو را دارد. [صدای عباس] برگرد، همین حالا. اگر مادرت را دوست داری برگرد. [صدای عباس] کی؟ کی؟ [صدای عباس]»

این دیالوگ ها، حرف های لیلی (همسر دکتر بیژن و مادر عباس) است که نقش او را ستاره صفرآو، بازیگر تاجیکی ایفا می کند. از او که گریم دوران پیری را بر صورت دارد می خواهم چند دقیقه ای با «ایران» گفت وگو کند. او اهل تاجیکستان بوده و فارغ التحصیل رشته خبر نگاری رادیو و تلویزیون است. از ۲ سال پیش بنا به دعوت جوزانی وارد کار شده، او می گوید: «این نخستین کار بازیگری من است، نقش جوانی و پیری لیلی را بازی می کنم و مدت دو سال است که در ایران هستم، قبل از آمدن هم گوینده اخبار بودم.»

می پرسم بازیگری راحت تر است یا گویندگی خبر؟ با همان لهجه تاجیکی پاسخ می دهد: «گویندگی هم سختی های خودش را دارد، اما بازیگری سخت تر است، فکر نمی کردم اینقدر سخت باشد، قبل از تجربه بازی فکر می کردم فیلم هایی که می بینیم به راحتی فیلمبرداری می شوند و ما آنها را می بینیم اما همان روز اول کار فهمیدم اینطور نیست و گروه زیادی از آدم ها برای هر فیلمی زحمت می کشند.»

سؤال می کنم، بازی در مقابل پارسا پیروز فر چطور است؟

می گوید: «آقای پیروز فر بازیگری حرفه ای است.»

کارهایش را دیده بودید؟

بله، شیدا، اشک سرما، نقاب و عروس خوشقدم را در ایران دیدم.

در تاجیکستان هیچ فیلمی از ایران ندیده بودید؟

قبلا هر سال یکی دو سریال از ایران پخش می شد، اما حالابیشتر شده و سریال های زیادی را در تلویزیون نشان می دهند، اما فیلم های سینمایی را نه. اخیرا هم سریال «خاک سرخ» را پخش کردند.

سریال های ماه رمضان را دیدید؟ یکی از آنها در تاجیکستان اتفاق می افتاد.

بله، شکرانه را خیلی دوست دارم. من را یاد دوشنبه می اندازد.

صفرآو را به ادامه بازی دعوت می کنند، آفتاب در حال غروب کردن است و نور صحنه در حال کم شدن، گروه فیلمبرداری مشغول آماده کردن پروژکتورها (منبع نور خیلی بزرگ) هستند. از بازیگر نقش لیلی می پرسم آقای جوزانی چطور است؟ سخت گیری نمی کند؟ می گوید: «نه، خیلی کمک می کند. سخت گیری هم می کند، اما نه زیاد.»

نمای مربوطه که ادامه صحنه قبلی است با یکی دو تکرار ضبط می شود و گروه آماده می شوند تا همین نما را با تراولینگ (حرکت دوربین روی ریل) فیلمبرداری کنند.

حسین غفاری به توصیه مسئول روابط عمومی آمده تا در باره صدا برداری سریال حرف بزنیم. غفاری کارهایی مانند دزدان مادربزرگ، آژانس دوستی، حامی، وزیر مختار و... را صدابرداری کرده، از او می پرسم؛ کار سخت نیست؟ به خصوص این که چند سالی می شود درگیر آن هستید؟ جواب می دهد: «نه، سختی هر کاری به شرایط آن کار برمی گردد، بستگی به موضوع، گروه تولیدی، کارگردان و غیره دارد. به هر حال اینجا ما کار سختی نداریم چون گروه خیلی خوبی داریم.»

به او می گویم؛ برخی از کارهای تلویزیونی با چند دوربین آن هم در فرمت ویدئو تصویربرداری می شوند، اما اینجا شیوه ضبط، نگاتیو ۳۵ میلی متری است، این برای شما تفاوتی ندارد؛ غفاری در جوابم عنوان می کند: «یک دوربینه یا چند دوربینه بودن مهم نیست، ما در گروه صدابرداری گاهی تا ۱۰ میکروفون استفاده می کنیم، اهمیت این کار به خاطر کیفیتی است که همه از آن انتظار دارند.»

صحنه گفت وگوی تلفنی لیلی با پسرش در حال فیلمبرداری است، دژگیر (هدایتی) و فاطمه (گلاره عباسی) هم در کنار لیلی و دکتر پارسا حضور دارند. نمای حرف زدن لیلی با عباس پسرش ابتدا توسط بازیگران تمرین می شود، در مرحله بعد گروه فیلمبرداری تمرین می کنند و سپس با فرمان جوزانی کار ضبط این نما آغاز می شود؛ صدا. دوربین. حرکت.

در فاصله آماده شدن برای نمای بعدی با محمدرضا هدایتی گفت وگو می کنم. هدایتی با گریم متفاوت از کارهای قبلی اش روبه رویم نشسته است. او در سن میانسالی است و در حالی که یکی از دست هایش را زیر اورکت پنهان کرده درباره کارش حرف می زند. او در فیلم نقش شوهرخواهر دکتر بیژن را بازی می کند. رابطه او با خانواده دکتر از سال های ۱۳۲۰ و با صحنه عروسی آغاز شده است. می پرسم مثل این که در این سریال نقش جدی بازی می کنید و این بار با کارهای طنزی که بینندگان تلویزیون دیده اند تفاوت دارد. او می گوید: «من پیش از این در نقش های جدی بازی کرده بودم، نقش یک افغانی در سریال کمین، نقشی در سریال نیستان و فیلم های الهه زیگورات و بی وفا.»

موبایلش زنگ می زند و هدایتی با دستی که مثلا قطع شده به آن جواب می دهد و بعد دوباره دستش را زیر لباسش پنهان می کند، چند لحظه سکوت و بعد ادامه می دهد: «دژگیر از دوستان دوران جوانی دکتر بیژن است و دستش را در دوران جنگ جهانی اول پس از اصابت گلوله هواپیماهای روسی از دست داده است، این خانواده یک نوع روحیه جنگ و مبارزه در خونشان هست و مسلک آنها وطن پرستی است، به همین دلیل حالادر دوران دفاع مقدس با همین یک دست هم سعی می کند در جبهه ها حضور داشته باشد.» باز هم می پرسم خودتان نقش های جدی را بیشتر دوست دارید یا نقش های طنز را؟ پاسخ می دهد: «من به هر دو به عنوان کار جدی نگاه می کنم، به هر حال هر کدام ویژگی های خاص خودشان را دارند و برای من تجربه هایی به همراه داشته اند، با این حال دوست دارم در نقش های جدی بیشتر بازی کنم.»

هدایتی را برای ادامه بازی به جلوی دوربین فرامی خوانند. چند دقیقه بعد وقتی که این نما هم فیلمبرداری می شود گروه وسایل فیلمبرداری و صحنه را به حیاط منتقل می کنند تا نماهای مربوط به حضور لیلی را روی بام و نگاه کردن او به اثاث کشی را از همان بالاضبط کنند. در همین فاصله به سراغ مسعود جعفری جوزانی می روم. او کارگردانی است که پس از تحصیل رشته فیلمسازی در سان فرانسیسکو آمریکا به ایران برگشت و به تدریس در دانشکده های سینمایی مشغول شد. جوزانی در نخستین تجربه کارگردانی اش «جاده های سرد» را در سال ۶۴ ساخت و در سال های بعد «شیر سنگی»، «در مسیر تندباد»، «یک مرد یک خرس»، «دل و دشنه» و «بلوغ» را کارگردانی کرد. بلوغ در سال ۷۷ ساخته شد و او مدتی به تهیه کنندگی دو سری مجموعه تلویزیونی «آژانس دوستی» مشغول شد و این سریال نخستین تجربه کارگردانی تلویزیونی او به شمار می آید. از جوزانی می پرسم آیا در این کار به تاریخ وفادار بودید؟ چند سال کشید تا این فیلمنامه را نوشتید، کار چطور پیش می رود؟ و... جوزانی همانطور که با امیر کریمی مدیر فیلمبرداری اش حرف می زند به سمت ما برمی گردد و می گوید: «خدا را شکر، کار خوب پیش می رود» با کریمی جای دوربین را چک می کند و بعد ادامه می دهد: «۵ سال کشید تا این فیلمنامه آماده شود و جدا از گروه تحقیق و پژوهش، به تنهایی ۱۳۸ کتاب تاریخی و خاطره را خواندم، مایه اصلی داستان واقعی است، اما سعی کردم در گذر داستان زندگی شخصیت اصلی، به وقایع تاریخی هم بپردازم.»

باز سؤال می کنم، آیا شخصیت های داستان و قصه اصلی هم واقعی است؟ که پاسخ می دهد: «به طور مشخص نه، اما داستان فیلم براساس زندگی و خاطرات چند نفر نوشته شده و ترکیب آنها قصه اصلی را شکل داده است، جوزانی می گوید تا امروز ۴۸۵ دقیقه فیلم مونتاژ شده آماده داریم، اما قرار است سریال در ۵۲ قسمت به تلویزیون تحویل شود.»

شنیده بودم که جوزانی گفته، این سریال وصیتنامه هنری من است، در همین باره می پرسم و او که لبخند می زند، می گوید: «بله. وصیتنامه من است. اما به این معنا نیست که قرار است پس از ساخت آن بمیرم یا فیلم دیگری نسازم. من منظورم از این جمله این است که دلم می خواهد بچه ها و نوه هایم با دیدن این سریال که تاریخ ما را روایت می کند، گذشته ای که جایگاه امروز ما را تعیین کرده، چه تلخ و چه شیرین به یاد بیاورند.»

کریمی، جوزانی را صدا می کند تا کادر دوربین را به او نشان بدهد، در عین حال به پیروزفر نگاه می کند که سبیل گریمش را کنده است. بعد به او می گوید: «پارسا سبیل را نکن، یک پلان دیگر داریم» پارسا جواب می دهد: «فکر کردم کارم تمام شده»، جوزانی از جلوی پنجره به صفرآو که روی بام است دستور بازی اش را توضیح می دهد و می گوید: «لب بام بنشین، ببینیم چطور می شود»

چند لحظه بعد جوزانی جلو می آید و با «ببخشید» حرفش را دنبال می کند. می پرسم دلتان برای سینما و کارگردانی یک فیلم تنگ نشده؟ در جواب می گوید: «چرا، امیدوارم بزودی یک فیلم سینمایی هم کار کنم» بعد به نزد گروه فیلمبرداری بازمی گردد. سرم را از پنجره بیرون می آورم و به کریمی که پشت دوربین است می گویم «آقای کریمی، حالاچرا نگاتیو، چرا ویدئو نه؟»، او اشاره می کند از جوزانی بپرسم، جوزانی اما در جوابش می گوید: «خودت بگو، چه اشکالی دارد؟» کریمی توضیح می دهد که فعلا نگران رفتن نور است. گفت وگو با کریمی را تا پایان نماهای پشت بام عقب می اندازیم.

ابتدا ستاره صفرآو روی بام است و نماهای مربوط به او با چند برداشت ضبط می شود. پارسا پیروزفر در گوشه ای ایستاده تا برای رفتن به بام صدایش کنند. نزدیک تر می شوم وخسته نباشید می گویم. می دانم اهل مصاحبه نیست. تاکید می کنم مصاحبه ای در کار نیست. بعد هم از بازی های بیادماندنی اش در میهمان مامان، اشک سرما و سریال های تلویزیونی اش حرف می زنیم. او که برای نخستین بار با سریال «در پناه تو» به شهرت رسید. پیش تر در نقش یک عارف خیالی در فیلم «پری» بازی کرده بود. در قلب منی و سفر سبز کارهای دیگر او در قالب تلویزیون به شمار می آیند. پیروزفر بعدها در ۱۲ فیلم سینمایی بازی کرد که آخرین آنها «زن زیادی» در سال ۸۳ به نمایش درآمد.

چند دقیقه به غروب مانده، فیلمبرداری به پایان می رسد و گروه مشغول جمع آ وری وسایل هستند. یکی از اعضای گروه تدارکات هم در تلاش است تا اعضای گروه را با سرویس بازگشت راهی کند. امیر کریمی صدایم می کند تا حرف بزنیم. او قبل از این به عنوان مدیر فیلمبرداری «گل یخ» و «مجردها» حضور داشته و در بیش از ۲۵ فیلم به عنوان فیلمبردار و دستیار فعالیت کرده است. پیش از این علیرضا زرین دست و حسن پویا به عنوان مدیر گروه فیلمبرداری همکاری کرده اند اما بیشترین بخش را کریمی ضبط کرده است. او می گوید از بهمن ماه ۸۳ به طرح آمده و تا امروز در کنار گروه «در چشم باد» بوده است. از کریمی می پرسم چرا با نگاتیو کار می کنید؟ هزینه کار بالانمی رود؟ جواب می دهد: «از ابتدا قرار بر این بوده که با نگاتیو کار ضبط شود، شاید به این دلیل باشد که این بزرگترین طرح تاریخی تلویزیون و سومین کار بزرگ تلویزیون با موضوع تاریخ اجتماعی سیاسی تا امروز بوده و قرار است به عنوان اثری ماندگار ثبت شود.» از مصرف نگاتیو و نوع آن حرف می زنیم. می گوید: «مصرف نگاتیو معمولی است و ما سعی می کنیم که مصرف آن بالاتر نرود، ضمن آن که حالادیگر همه گروه قالب کار با نگاتیو را به دست آورده اند و این موضوع نگرانی ها را کمتر می کند.»

از کار با جعفری جوزانی می پرسم، در این باره توضیح می دهد: «او آدم خوبی است، کارش را بلد است و به معنای واقعی فیلمساز است یعنی کارگردانی، تدوین، فیلمبرداری و حتی موسیقی را می شناسد.»

کسی به سراغش می آید و اعلام می کند، ماشین آماده رفتن است. با گروه خداحافظی می کنم. جوزانی جلو می آید و خداحافظی می کند. سوار تاکسی که می شوم. یکی از اعضای گروه تولید همراه ماست. از کوچه ها که عبور می کنم یکی یکی خانه ها را نشان می دهد و می گوید: «اینجا میهمان مامان را فیلمبرداری کردند، آنجا قاعده بازی را، این خانه هم پاداش سکوت فیلمبرداری شد. اخراجی ها و آینه عبرت را یادم رفت... خلاصه بگویم، اینجا برای خودش یک جور شهرک سینمایی است.»

منبع : روزنامه ایران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی